۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

با مشاورین دانشگاهی

شنبه اول دی  ،از هول حلیم افتاد تو دیگ همینه!



با نیم دهه تجربه و چندتا از اساتید.

۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

اگه گفتيد اينها چيه؟

اگه گفتيد اينها چيه؟

نه اينها سايه دسته شتر،رمه فيل و كرگدن در افريقا نيست !
اينجا مخزن سد آيدوغموش كنار ديوراه سد است،متاسفانه هرجا كه جاده كشيده شده و پاي جمعيت به دشت و صحراي بكر باز مي شود اين صحنه ها هم متاسفانه با رشدي سريع ديده مي شوند.

۱۳۹۰ فروردین ۵, جمعه

زباله داني

وقتي محروميت ملت شريفي كه در روستاهاي دورافتاده  زندگي مي كنند را مي بيني، دسترسي به حداقل امكانات از قبيل جاده دسترسي،برق و تلفن موجب مسرت است ولي اي بقيه ملت  شريف اين جاده براي ريختن زباله شما در دامن طبيعت نيست 


گيلان-املش-تابستان نشين

گردنه حيران يادتون هست.



اينهم از  آثاربجا مانده از مسافران نوروزي :

گيلان-ساحل رودسر
نريز جانم،نريز عزيز،نريز ....

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

تله كابين تبريز



بالاخره شهر ما ،شهر اولين ها بعد مدتها صاحب تله كابين شد،ظاهراً اين فاز اول اجرا هست و در فاز دوم تا سد ونيار ادامه خواهد داشت.
اميد است با حضور مردم ، دامن طبيعت را تبديل به زباله داني نكنيم.

ايميل رسيده- نظر عبيد زاكاني

شما هم حتما روزي حداقل يك ايميل خوب و مفيد دريافت مي كنيد در كنار سيل ايميل هاي  ملقب به اسپم يا هرزنامه ،گفتم خوب بودند جايي يادداشت كنم ،مگه اين وبلاگ دفترچه يادداشت من نيست؟

روايتي از عبید زاکانی

خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما ایرانی ها اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏اند؟»


گفت:
«می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود ما بهتر از هر نگهبانی لنگش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!